می خواهم سوزنی باشم در انبار کاه ، نامریی و ناپیدا
خداوندا تو میدانی که انسان بودن
و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است
و از احساس سر شار است
تو ساده دل کنــدی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با این که بی تاب منی ٬ بازم منو خط میزنی
بایـد تـو رو پـیدا کنـم ٬ تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مـثل من مـیتـونه آرومت کنه
اون لــحظـه هــای آخر از رفتن پشیــمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد ٬ این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی ٬ حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره
عـطرت داره از پیـرهنی که جا گذاشـتی مـیـپـره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنـهاتـر نـشی
راضی به با من بودنت ٬ حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمـو پـرپـر کنی
مـحکم بـگیـرم دستــتـو احساسمـو بـاور کـنـی
پیدات کنم حتی اگه پروازمـو پـرپـر کنی
مـحکم بـگیـرم دستـتــو احساسمـو بـاور کـنـی
باید تو رو پیدا کنم ٬ شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده ٬ دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو رو پیدا کنم ٬ هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنـت ٬ حتی از این کمتر نـشی
عشق یعنی مستی دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
تویی بهترین راه برای رسیدن
تویی بهترین نیاز برای خواستن
تویی عزیزترین کس برای دوست داشتن
تویی شایسته ترین عشق برای ماندگار ماندن
تویی بهترین خواب برای دیدن
تویی بهترین گلبرگ برای نوازش کردن
تویی خوشبوترین گل برای بوئیدن
و فقط تویی و تو معصومه ی مهربون
و دوست داشتنی من
کجایی؟؟؟... خفته و بیمار و زردم
گنه کردم...الها دردمندم
کنون کز قلب بیمارم شنیدست...
اسیر نفس گشتم...در کمندم...
رهایی را ندیدی پشت دیوار؟
صدایش میکنی ای مهربان یار؟
نفس محبوس بغضی گشته بیمار
که می بلعد تمام رای و افکار
مرا اسب سپیدی بود روزی...
قرابت را امیدی بود روزی...
وصال تو برایم رمز و راز است
در این آشفته بازارم نیاز است...
سوالی دارم ، پر ز ناز است...
در توبه به رویم باز باز است؟؟
داستانی زیبا برای عشق
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین منو عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتم که کمی فکر خودم باشم و آنوقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست
شاید یه روز بزرگترین شوک قلبت من باشم!
تقدیم به تنها عشقم "معصومه"
تا به حال حرفهایم را با لبها و نگاهم بازگو میکردم
ولـی امشب می خواهم با زبان قلم برایت سخن بگویم
تا بار دیگر ثابت کنم که لحظه لحظه زندگی ام تــــو را فریاد می زند .
امشــب آمده ام با اشک هایم با تو سخن بگویم ,
با دانه های شفاف عشق که از اعماق جانم جاری می شوند ...
صفحات دفتر زندگی ما هر روز با عطر جدیدی از عشق ورق می خورد
و مــن مانده ام که آیا خواهم توانست بار عشق تــو را به مقصد برسانم یا نه ,
دوســت دارم تو در کنار من بهترین لحظه ها را تجربه کنی ,
دوســـت دارم تو نیز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند ,
دوست دارم در کنار من مملو از عشق باشی , مملو از عطر امیـد
شبها که بی حضور تــو , خاطرات مشترکمان را با دیدگانی اشکبارمرور می کنم
تصویر چشمانی را می بینم که مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند
و مـن برای استشمام عطر تــو آن را در آغوش خواهم کشید
کـاش می شد همیشه با تـــو و در کنار تـــو عشـق را در آغوش کشید
مهربـــــان یاور زندگی ام
در این شب مهتــابی که می دانم دلتنگ عطر بارانی ,
اشکهـــایم را تقدیم قلـــب دریاییت می کنم
اما نـــــــــه . . . می دانم دوست نداری اشکی از چشمانم جاری شود
پس با صدایی که از اعماق وجودم بیرون می آید فریـــاد می زنم
از صمیم قلبی که بــه راهت باختم دوســتت دارم
اما بعد بهت ثابت میشه که نیستی
اینقدر مهم نیستی که به حساب بیای
مشکل دل ساده اینه که ساده وارد بازی میشهغ، ساده هم از بازی خارج میشه
در هر دو صورت هم متوجه نیست!
دلمو به چی خوش کردم؟ به ساده بودنش؟ به بی اهمیت بودنم؟
یه روز میگن کی نظر تورو پرسید؟
فرداش میگن کی تورو دعوت کرد؟
فرداش میگن کی به تو حق زندگی داد؟
فرداش می گن کی به تو اجازه داد نفس بکشی؟
آروم آروم حذف میشی
میدونم برای تو مهمم اما این کافی نیست
این آرومم نمی کنه
من از زندگیم دارم حذف میشم
میدونی فرق منو تو چیه؟
اینه که تورو برای من آفریدند ومنو برای غم
کاش یه ذره بودنم، عشقم، حرفم،عملم، ذاتم، توانایی هام، برای کسی مهم بود. به خودت نگیر.منظورم تونبودی.تو بهترین اتفاقی بودیکه اتفاق افتاد!
شاید بعدها ...
دست نوشته هایی در جایی دیگر
اینجا اقامتگاهی بود برای مسافر
این روزایی که دارن میگذرن زیاد از من خوششون نمیاد...تلخ تلخ
یعنی از اسپرسو هم تلخ تر!!!
من همه ی این تلخی هارو واسه تحمل کردم
ولی طاقت این اخری رو نداشتم
عشق من برگرد...
از این که آدم تو سری خوری بشم متنفرم
از تنها شدن می ترسم وانگار دارم به اطرافیانم باج می دهم تا تنهایم نگذراند
تا ابد مرد زندگیت خواهم بود و ثانیه ای از یادت غافل نمیمانم چون عاشقتم و
دوستت دارم . ما جزوی از وجود هم شدیم و عهد بین ما هرگز گسستنی نیست و
نخواهد بود. معصومه ی منی
در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر شوهرش می باشد
در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد
در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد
لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند
در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد
در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد
و میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
نظرشما چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟